Story cover for من كتاباتي by meja44
من كتاباتي
  • WpView
    Reads 369
  • WpVote
    Votes 14
  • WpPart
    Parts 1
  • WpHistory
    Time <5 mins
  • WpView
    Reads 369
  • WpVote
    Votes 14
  • WpPart
    Parts 1
  • WpHistory
    Time <5 mins
Ongoing, First published Dec 22, 2014
إن سألوكك عني !! 
فقل : كانت هناا تنسج لي حرفاا ،،
" و رحلت " 
رحلت حيث لا بششر هناكك ..
لا نفاااق ..
لا غيااب ..
لا جرااح ..
رحلت حيث أن تعيش بلا توتر ..
بلا قلق ..
بلا فراق ..
رحلت لتعيش وحدهاا ..
تعيش لنفسهاا التي طالماا ضحت بهاا لغيرهاا ..
غيرهاا .. الذين خافت على مشاعرهم ف جرحووهاا 
غيرهاا .. الذين تواصلت معهم ف قطعوهاا ..
غيرهاا .. الذين أوفت لهم ف خانوهاا ..
رحلت لتعيش بصمت ..
لا تحب ..
لا تعاتب ..
لا تبرر..
لا تنافق ..
لا تكابر .. 
لا تتغير ..
رحلت لتعيش بمكااان أشبه بالظلام 
حيث السكوون ...
حيث الهدوءء ..
رحلت لتعيش بلا تفكيرر 
بلا نقاشش ..
بلا خصاام ..
بلا ثرثرةة ..
و بلا ألم ..
رحلت بعيداا  حيث هناااكك ..
ليهدأ بالهاا ..
ويرتاح فكررهاا ..
All Rights Reserved
Sign up to add من كتاباتي to your library and receive updates
or
#16بقلمي
Content Guidelines
You may also like
You will not be left alone♡sasusaku  by kani22iran
1 part Complete
The life I live does not mean anything to me, wake up every day, get dressed and go to school. I live in a house full of silence and I am the only one who breaks that silence. I do not have many friends at school or it is better to say I do not have friends, but I try to be strong and that alone makes me strong. I walk to school every day and on the way to school I see my classmates , and they do not have the feeling of loneliness that I have. It is not that I am not satisfied with my life, but I have nothing to lose. I've lost everything before, I do not even remember how to smile. My life was meaningless until I met him, I must say he made my world colorful. But is the end of any story happy? I wrote this story in both Persian and English زندگی که من در آن زندگی می کنم برای من معنی ندارد ، هر روز بیدارشو ، لباس بپوش و برو مدرسه در خانه ایی زندگی می کنم که پر از سکوت است و من تنها کسی هستم که آن سکوت را می شکنم. در مدرسه دوستان زیادی ندارم یا بهتر است بگویم دوستی ندارم،اما سعی می کنم قوی باشم و همین تنهایی باعث قوی بودنم می شود. هر روز پیاده به مدرسه می روم و در راه مدرسه هم کلاس هایم را میبینم که با دوستانشان آن احساس تنهایی که من دارم را ندارند اینطور نیست که از زندگی ام راضی نباشم ولی چیزی هم برای از دست دادن ندارم من قبلا همه چی ام را از دست دادم ، حتی یادم نمی آید چگونه لبخند بزنم زندگی من بی معنی بود تا زمانی که او را ملاقات کردم ، باید بگویم او دنیای من را رنگارنگ کرد اما آیا پایان هر داستانی خوش است؟
You may also like
Slide 1 of 10
You will not be left alone♡sasusaku  cover
ISHQNAMA cover
𝘛𝘩𝘦 𝘊𝘰𝘧𝘧𝘦𝘦 𝘚𝘩𝘰𝘱 cover
A Heart of a Woman cover
Meant 2 Be cover
ᴏᴜʀ ᴡᴀᴛᴛᴘᴀᴅ ʟᴏᴠᴇ cover
Ikoros cover
Doctor And Footballer (Ziyech x Oc) cover
When Hearts Intertwine cover
Beyond The Butterflies. cover

You will not be left alone♡sasusaku

1 part Complete

The life I live does not mean anything to me, wake up every day, get dressed and go to school. I live in a house full of silence and I am the only one who breaks that silence. I do not have many friends at school or it is better to say I do not have friends, but I try to be strong and that alone makes me strong. I walk to school every day and on the way to school I see my classmates , and they do not have the feeling of loneliness that I have. It is not that I am not satisfied with my life, but I have nothing to lose. I've lost everything before, I do not even remember how to smile. My life was meaningless until I met him, I must say he made my world colorful. But is the end of any story happy? I wrote this story in both Persian and English زندگی که من در آن زندگی می کنم برای من معنی ندارد ، هر روز بیدارشو ، لباس بپوش و برو مدرسه در خانه ایی زندگی می کنم که پر از سکوت است و من تنها کسی هستم که آن سکوت را می شکنم. در مدرسه دوستان زیادی ندارم یا بهتر است بگویم دوستی ندارم،اما سعی می کنم قوی باشم و همین تنهایی باعث قوی بودنم می شود. هر روز پیاده به مدرسه می روم و در راه مدرسه هم کلاس هایم را میبینم که با دوستانشان آن احساس تنهایی که من دارم را ندارند اینطور نیست که از زندگی ام راضی نباشم ولی چیزی هم برای از دست دادن ندارم من قبلا همه چی ام را از دست دادم ، حتی یادم نمی آید چگونه لبخند بزنم زندگی من بی معنی بود تا زمانی که او را ملاقات کردم ، باید بگویم او دنیای من را رنگارنگ کرد اما آیا پایان هر داستانی خوش است؟