شیه یون باز هم با گروه چینگدائو قمار کرد و بازی رو باخت. "همیشه همه ی طلاها و پولا متعلق به بایلیه، حالا اگه یکم ازش کش برم که چیزی نمیشـ..." ~تق تق -سرورم اجازه ی ورود میخوام قبل از اینکه شیه یون به خودش بیاد، درب اتاق بایلی باز شد. گردنبند زمرد از دست شیه یون به زمین افتاد. اضطراب تمام وجودش رو دربر گرفت. لحظاتی بعد، عطری دلنشین مثل عطر یاس که با بوی نم بارون ترکیب شده بود، به مشامش رسید. شیهیون با کنجکاوی و کمی ترس به این شخص خیره شد. منتظر موند تا چتر رو پایین بیاره و چهرهش رو ببینه. "....." برای شیهیون سخت بود که جزئیات چهرهی این شخص رو در ذهنش تجزیه و تحلیل کنه، اما مطمئن بود که این مرد، زیباترین انسانی بود، که در تمام عمر به چشم دیده. >کاپل: شیهیینگ (YiZhan) >اپ اصلی: چنل تلگرام Yizhanland@