تیک تاک ساعت مثل همیشه رو اعصابش بود.تیک...تاک...تیک...تاک نه به خاطر صدای ناهنجارش؛چون یاد کسی مینداختش که همیشه با این صدا،شاکی از خواب می پرید. _____________________ !شبح؟- !آره شبح.به چه زبونی بگم؟شبح،گاست،فانتوم- .هاه!من که دیگه هشت سالم نیست- !پسر بزرگتر با کلافگی هوفی کشید و دستش را به سمت سینه ی جونگکوک دراز کرد.ولی دستش نایستاد و از بدن پسر عبور کرد --------------------------------------------- .شمع که ترس نداره ته- !!!ازم دورش کن.ازم دورش کن- ------------------------------------------------------------ اگر میخواین وارد دنیای خاطرات کارآگاه جئون و دوست عجیبش کیم تهیونگ بشین و بفهمین چرا باید از شمع ها بترسین،با ما همراه باشید در PHANTOM