A little part of the story: - جونگ کوکی تهیونگ با صدای بم و خَشدارش آروم صداش کرده بود. جونگ کوک نمیدونست چیکار کنه و خودش و به خواب زده بود. - کوکی میدونم بیداری... بلندشو! تهیونگ با آرامش قاطعی حرفش و زده بود که حتی گستاخ ترین آدم هم میتونست جلوش کم بیاره و هرچی اون میگه رو انجام بده. جونگ کوک آب دهنش و قورت داد و چشماش و باز کرد. - کوکی؟ + بله - میدونم الان هارد شدی و لای پاهات بالش داری! - اگه بخوای میتونم کمکت کنم و اگه نه میتونی از حموم استفاده کنی. تهیونگ شمرده شمرده گفت و منتظر ریکشن جونگ کوک تو اون تاریکی شد. •×•×•×•×•×•×•×•×•×•×• 𖨆 Couple: Vkook ☮︎ Gener: Smut, Romance ✍︎ Writer: Cloudy Start & Complete: 4 November •×•×•×•×•×•×•×•×•×•×•All Rights Reserved