کاش هنوز هم اینجا بود....درست کنارم می ایستا د و با اون چشمای نافذش بهم خیره میشد و اسمم رو زیرلب زمزمه میکرد. -وی یینگ...! همین کافی بود که لبام از سر فلوت مشکی رنگم جدا بشه. اروم پلکای سنگینم رو از هم فاصله دادم. درست شنیده بودم؟All Rights Reserved
1 part