داستان از اونجایی شروع شد که یک دختر یهویی ظاه ر شد و شد همه چیزش چطوری این اتفاق افتاد؟؟ چجوری اون دختر یهو انقدر براش عزیز شد؟؟ یعنی همچین چیزی امکان داره؟؟ خدا میدونه اون دختر باهاش چیکار کرد که به این روز افتاد دختری که با خاطر داشتن یک فوبیا باز هم براش شد تمام هستی و نیستیش (تمام اسم ها و مقعیت هایی که در این فنفیکشن استفاده شده اتفاقی بود و هیچ وجود واقعی نداره) کاپل ها: دختر و پسر سخصیت های داستان: بی تی اس، تی اکس تی، هواسا و سولار از مامامو، مومو از توایس. شخصیت اصلی: جونگوک ، ثمین (این اسم اتفاقی انتخواب شده هیچ دلیل خاصی درش نیست :)Creative Commons (CC) Attribution
1 part