چه اتفاقی می افتد اگر سفر به هم بخورد و پرنسس گم شود ؟
ساعت ها میگذشت و او تنها آنجا بود برای سفیدی برف فرقی نمیکرد که او پرنسس باشد یا یک آدم معمولی . و مدام از خود میپرسید آیا من در این سردی هوا دوام می آورم ؟ آیا بار دیگر چشمان پدرم را خواهم دید ؟ و در حالی که با نا امیدی تمام قدم میزد کلبه ای دید ...
داستان درباره ی پرنسس هست ، که در راه با نگهبانانش مورده حمله ی یکسری انسان قرار میگرد و تنها پرنسس از اون حمله جون سالم بدر میبرد . اما فایده در چیست ؟ اون در سرما درون برف ، یک جای نا آشنا گیر افتاده است . اما به صورت معجزه آسایی جوانی رو ملاقات میکند، جوانی که در نظر پرنسس خیلی عجیب است چون که او با حیوانات حرف میزند ،و تنها ها توی کلبه ای در دور ترین جای ممکن زندگی میکند . پرنسس اول تردید میکند اما با شناخت شخصیت اون جوان از وی میخواهد او را به سرزمینش برگرداند اما جوان به پرنسس اهمیتی نمیدهد پرنسس جوان را راضی میکند و سفری با ماجرای های گوناگون رو شروع میکنند و در این سفر پرنسس متوجه ی میشود که اون جوان واقعا کیست ؟...Todos los derechos reservados