we kiss on the seventh night
  • Reads 2,808
  • Votes 539
  • Parts 7
  • Reads 2,808
  • Votes 539
  • Parts 7
Complete, First published Nov 19, 2021
آتسوشی با ماه دوست بود 
زمانی که در یتیم خانه بود شب ها به آسمان خیره میشد و به ماه کامل خیره میشد و به او کارهایی که انجام داده بود و رازهایی که نمیخواست کسی انها را بداند را میگفت 

گاهی او فکر میکرد که شاید برده ی ماه شده به خاطر اینکه همه ی مشکلات و نگرانی هایش را به او میگفت اما بعد او به یاد اورد ماه موجود بی جانی است حتی اگر نمیخواست هم مجبور بود بیرون بیایید و به حرف های احمقانه ی آتسوشی گوش دهد ...
All Rights Reserved
Sign up to add we kiss on the seventh night to your library and receive updates
or
#1bungostraydogs
Content Guidelines
You may also like
• Unit ⓻⓷⓵ by twomoons_story
8 parts Ongoing
• مینی فیک : واحد 731 •کاپل : سهبک • کایلو • شیوهان(فرند) • ژانْر : رومنس • تاریخی (جنگ جهانی دوم) • انگست • تراژدی • ترسناک ═════════════════════════ در تاریخ 1943 بکهیون وارد واحد 731 میشه، واحد 731 یک آوردگاه کار مثل هولوکاست یا آشویتس نیست که کار ،زندگیتو نجات بده اینجا همه زندایان مساوین و برای مرگ به اینجا آورده میشوند. واحد 731 واحدی برای آزمایش های غیرانسانی روی انسان هاست.چیزی که شیرو ایشی(پزشک و میکروب شناس ژاپنی) سعی در کشفش داره ،فهمیدن توانایی بدن در چگونگی حفظ بقاست. داستان حول محور یک ساختمون نو ساز در حومه شهر "هاربین" در چین به نام واحد 731 اتفاق می افته. وقتی پسری همراه با برادرش به اونجا میاد و دانشجوی پزشکی به نام سهون که سعی داره خلاف قوانین اون دو رو زنده نگه داره .همه اینها توسط لوهان و دوستش شیومین توی زیر زمین یک ساختمون سه طبقه در حالی که به یک شیشه پر از فرمالین و قلب یک پسربچه نگاه میکنند،بازگو میشه. داستان پر از شکنجه های واقعی هست که می‌تونه هم چندش آور هم ترسناک باشه ، پس اگه خوشتون نمیاد نخونیدش و گوشزد منو قبل اینکه دیر بشه ،یادتون نره.
You may also like
Slide 1 of 9
Silent Lullaby cover
༒︎𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍'𝒔 𝑻𝒖𝒓𝒏༒︎ (𝑌𝑒𝑜𝑛𝑏𝑖𝑛) (𝑇𝑒𝑎𝑔𝑦𝑢) cover
• Unit ⓻⓷⓵ cover
seven⁷ cover
Ateez Scenario cover
💀The Star Death💫(completed) cover
Hyunlix. cover
Elayne cover
𝖻ꤕ𝗍𝗐𝖾𝖾𝗇 𝗒꤀𝗎 ꤌ𝗇𝖽 𝗆ꤕ﹕𝗍���𝖺𝖾𝗀𝗒𝗎 cover

Silent Lullaby

25 parts Complete

دلش میخواست به گذشته برگرده... زمانی که باهم در حد مرگ مبارزه میکردن و شبها از شدت خستگی روی تخت بیهوش میشدن زمانی که دازای احمق پر حرفتر از الان بود و با چرت وپرت گویی هاش اونو تا مرز جنون میبرد و مجبورش میکرد به متن احمقانه کتاب " راهنمای جامع خودکشی" گوش بده و در مورد اینکه کدوم راه خودکشی بهتره ازش نظر میخواست شاید اونا روزهای خوب زندگیش بودن که قدرشونو ندونسته بود روزهایی که دیگه برنمیگشتن...