- گریه کردی؟ نگاه تهیونگ واقعا تغییر کرده بود. نسیم شبانهی سئول زیر سرمهایِ موهاش میزد و اونها رو تاب میداد. کاش میتونستم این نگاه نگران رو همیشه برای خودم داشته باشم. - چیزی نیست. بازم دروغ بود اما حداقل گریه کردنم رو انکار نکردم. ~~~~ - پرستو ها رو دوست داری؟ - عاشقشونم.اگه وقت کنم چند تا عکس ازشون میگیرم. - با عکساشون چیکار میکنی؟ - از روشون نقاشی میکشم. یه دفتر پر از پرنده و پرستو دارم. یه بار نشونت میدم. چشمهای تهیونگ زلال تر و تیره تر از هر زمان دیگه ای بود. چرا حس میکنم.. قلبم داره تند تر میزنه؟... ~~~~ سرش رو کنار گوش جونگکوک برد: - خوب میشی.. خوب میشی کیوی.. و بعد آهسته تر انگار که با خودش حرف میزد، صداش به خاموشی رفت: - وگرنه منم میمیرم. ~~~ هانا توی خودش جمع شد و شونه هاش رو بالا داد: - چون باید باشه. سبز همیشه قشنگتره! مثلا همین قارچِ قرمز! اگه سبز بود قشنگ تر نبود!؟ بکهیون لبش رو زبون زد: - ولی اگه همهٔ دنیا سبز باشه، رنگِ سبز تنها میشه. نمیشه؟ اون هم دوست میخواد. کاپل: ویکوک، چانبک ژانر: هاناهاکی🌱 طنز🥝 و انگست☘️ روزمره 🚃 برشی از زندگی📗 هپی اند🥬 Start: 8.9.1400 End: 27.3.1403 *نویسنده ای که عاشق سبز بود. به یاد پوسته سبز هندونه...
72 parts