آنقدر منتظر برگشتنت بودم،که دیوار های این قلعه هر روز برایم ترسناک تر و تاریک تر از روز قبل میشد.من از وجب به وجب اینجا بدون تو میترسم. ترس نبودنت از من مجنونی دیوانه میسازد و در نبودت احساس خفگی میکنم... اما حالا نفس میکشم چون تو دوباره برگشته ای . . . وانشات ایروری اورجینال نوشته ی خودم:)امیدوارم دوستش داشته باشین +smut
1 part