مارک شدن یک امگا تو اوج چهارده سالگی اصلأ راحت نیست. مخصوصأ زمانیکه آلفایی که عاشقانه دوسش داری تنهات بزاره. ࿓⟳ روی تاب معلقی نشسته بود،با هر بار عقب جلو شدنِ تاب،لباسِ بلندِ سفیدش که با حریر های زیبایی تزئین شده بودن بخاطر نسیم خوش آوا،پاهای سفید و ظریفش رو به نمایش میگذاشت. لبای سرخش رو که کم کم داشتن ترک میخوردن رو از هم باز کرد و زمزمه ی ساکتی کرد"از یجایی به بعد کارم فقط فکر کردن بهت و زندگی کردن با خیالت شد،شاید نباشی کنارم ولی موقع هایی که بارون میباره من دست خیالیتو میگیرم و باهم میریم قدم میزنیم" با گرفته شدن دستش داخل دستِ گرمی چشای تیله ایش رو به صاحب دست دوخت اون فرد پایانِ تموم دلتنگی هاش بود! "خیالاتت رو با شیرینیِ واقعیتم از بین میبرم جانگ کوکیِ زیبای من!" ➖☂️ ژانر ࿓⟳"رومنس،اسمات،امگاورس،مدرسه ای،آمپرگ" کاپل ࿓⟳"ویکوک،یونمین،نامجین"All Rights Reserved