قرارمون فقط یک سال بود. -اشتباه نکن تو محکوم به منی! +محکوم؟! -تو در ازای عشق حقیقی به من داده شدی! باید ارزشش رو داشته باشی... +تا کی؟ -تا وقتی که منی وجود داشته باشه، تا وقتی که تویی وجود داشته باشه... تو محکوم شدی...توی دادگاه من...توی قلب و ذهن من؛ در آخر حکم تو، محکوم شدن بود! محکوم به موندن... محکوم به دوست داشتن... محکوم به عشق... -این عشق رو میپذیرم. ° تمام آنچه که فکرش را نمیکنید...محالهای ممکن...عشق بیسرانجام...درد، غصه، جدایی...لبخند، زیبایی، عشق....پارادوکس هایی از جنس غم و شادی° 👬با همراهی شیائو ژان و وانگ ییبو 🖋داستانی از جنس درام و عاشقانه