قرارمون فقط یک سال بود.
-اشتباه نکن تو محکوم به منی!
+محکوم؟!
-تو در ازای عشق حقیقی به من داده شدی! باید ارزشش رو داشته باشی...
+تا کی؟
-تا وقتی که منی وجود داشته باشه، تا وقتی که تویی وجود داشته باشه...
تو محکوم شدی...توی دادگاه من...توی قلب و ذهن من؛
در آخر حکم تو، محکوم شدن بود!
محکوم به موندن...
محکوم به دوست داشتن...
محکوم به عشق...
-این عشق رو میپذیرم.
° تمام آنچه که فکرش را نمیکنید...محالهای ممکن...عشق بیسرانجام...درد، غصه، جدایی...لبخند، زیبایی، عشق....پارادوکس هایی از جنس غم و شادی°
👬با همراهی شیائو ژان و وانگ ییبو
🖋داستانی از جنس درام و عاشقانه
هر امگایی آرزوشه جفتش رو ملاقات کنه. یه جفت قوی که مراقب امگا و تولههاشونه. احتمالا یه آلفا جذاب و قدرتمند. اما چی میشه اگه جفت امگای داستان ما اونی نباشه انتظارش رو داشته؟!
کاپل: ییژان
ژانر: درام، فانتزی، امگاورس، اسمات
***توجه***
این داستان برداشتی آزاد از رابطه بین کاپلهاست و هیچ ارتباطی با واقعیت نداره!🙄
بخشی از داستان:
[+باید بفهمه متعلق به کیه و اینجا براش بهترین جاست... باید مطیع بشه...
_ولی اون مطیع تو نمیشه... اون جفت داره پیوند خورده خودت که بهتر میدونی... با این کارا فقط عذابش میدی... گرگش همین الانم به خاطر وضع جسمیش و اتفاقاتی که براش افتاده از نظر روحی آسیب دیده... اذیتش نکن...
+کافیه گفتم که نگران نباش... من مطیعش میکنم...]