20cm [Yeonbin]~|completed
  • Reads 6,734
  • Votes 1,581
  • Parts 13
  • Reads 6,734
  • Votes 1,581
  • Parts 13
Complete, First published Dec 11, 2021
↴ేخلاصه
ولی تو داری مستقیم به سمت جلو میری 
داری دور میشی.....
با اینکه فقط ۲۰ سانت بین مون فاصله ست....
ولی تو، خیلی از من دوری.....




~(پارت ها کوتاهه)~

~~~~~~~~

🗞ే نام ⪼ 『20 سانتی متر -- 20cm』

🐈‍⬛ే کاپل ⪼ یونبین 

🖇ే ژانر ⪼ درام، رمنس، انگست

✒️ే نویسنده ⪼ بلو رایتر

⏱️ే وضعیت ⪼ پایان یافته 

᚜برگرفته شده از آهنگ cm20 از txt᚛
All Rights Reserved
Sign up to add 20cm [Yeonbin]~|completed to your library and receive updates
or
#77sad
Content Guidelines
You may also like
"Metanoia" [Complete] by RayPer_Fic
46 parts Complete
•¬‌کاپل: کایسو | چانبک •¬‌ژانر: گرگینه ای | ماوراطبیعی | انگست | اسمات •¬‌خلاصه: همه چیز جمع شده بود توی یه رستوران قدیمی که مشتریای ثابت خودش رو داشت و بیشتر اوقات خلوت بود. یه رستوران که به وسیله افراد عجیبی گردونده میشد که فقط به ظاهر میتونستن کنار هم دووم بیارن، چون باطنا هیچکدوم از رازهایی که تو سینه هاشون پنهان کرده بودن حرفی نمیزدن. شرایط برای آشپز و گارسونی که حتی از شنیدن بوی همدیگه نفرت داشتن و با وجود رئیسشون که از قضا یه آلفا بود به سختی کنار هم دووم می آوردن، وحشتناک تر بود. بکهیون سال ها بود که به زندگی بی دردسر انسان ها عادت کرده بود، اما هرگز به بتای رستوران محبوب و ساکتش که حالا تبدیل به جاذب دردسر شده بود عادت نداشت. اول که یک گرگ گند اخلاق عصبی رو به رستورانش کشوند، و حالا هم داشت جون میکند تا از یک خطر بزرگ بغل گوشش جون سالم به در ببره. کی فکرشو میکرد توی رستورانش یه حابل خفته داشته باشه؟! ═ ∘♡༉∘ ═ #Respina🍁
•‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌࿇ KING ࿇•‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ by MPR_FIC
12 parts Ongoing
•࿇EXO VER࿇• _"میدونم تو کی هستی...میخوای باهام چیکار کنی تو اتاقت؟" بدن بی جونش فقط کمی تونست خودش رو نگه داره و بعد از شاید فقط پنج ثانیه،به سمت زمین سنگی زیر پاهاشون سقوط کرد...اما فرمانده که میدونست دیر یا زود این اتفاق میفته،خیلی زود گرفتش و از روی زمین بلندش کرد... به سمت در و اتاق خود‌ش راه افتاد و رد نگاه وحشیش رو روی لب هاش نگه داشت.در حالی که احساس میکرد داره کنترل اعصابش رو از دست میده،با پوزخندی کثیف و طعنه آمیز جواب سؤالش رو داد: _"از چیزایی که درمورد من شنیدی و میدونی نترس...زنده نگه داشتن آدما رو هم بلدم..." ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌࿇══════ ⋯ ══════► •࿇ | Main Cᴏᴜᴘʟᴇs : #Chanbeak - #KrisHo - #KaiSoo - #LayHun •࿇ | Sᴜʙ Cᴏᴜᴘʟᴇs : #MarkSon - #YoonMin •࿇ | Gᴇɴʀᴇ : Rᴇɴᴀɪssᴀɴᴄᴇ ʜɪsᴛᴏʀɪᴄᴀʟ ғᴀɴᴛᴀsʏ - Sᴍᴜᴛ - Aᴅᴠᴇɴᴛᴜʀᴇ - Hᴀʀᴅ - NC-17 - Rᴏᴍᴀɴᴄᴇ ﹣ Aɴɢsᴛ •࿇ | Nᴏᴠᴇʟɪsᴛ : LuCifer_Mpr | ࿇• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌࿇══════ ⋯ ══════► _ سن و تایپ MBTI کرکتر های فیکشن در زمال حال داستان : • پادشاه - کریس : 33 • ENTJ • • پادشاه - چان : 30 • ESTJ • • شاهزاده - سوهو : 19 • INTP • • شاهزاده - دی او : 18 • INFJ • • فرمانده - کای : 30 • INTP-T • • شوالیه - لی : 29 • ESTP • • شوالیه - سهون : 20 • ISTJ • • شوالیه - جکسون : 27 • ENFJ • • جاسوس - بک : 25 • INTJ • • جاسوس - مارک : 26 • ISTP •
Kim Sehun by FictionaryNotes
8 parts Complete
نام⸙ ͎.: کیم سهون •ژانر⸙ : غمگین / انگست / ددی کینک / درام •کاپل⸙ ͎.: کایهون •نویسنده⸙ ͎.: erwin •روزهای آپ⸙ ͎.: جمعه •رده سنی⸙ ͎.: ... خلاصه⸙ ͎.: شش سالش بیشتر نبود که وسط دعوا محکم پهلوی مادرش رو بغل کرده بود و میخواست ازش دفاع کنه اما تنها چیزی که از اون به بعد تو ذهنش پر رنگ موند ضرباتی بود که بدن کوچیکش رو به لرزه در میاورد و گاهی جاشون انقدر درد میگرفت که شبا خوابش نمیبرد ، یه چیز تو مغزش تکرار میشد" بابایی مگ من چیکار کردم؟" این اتفاق تا جوونی سهون ادامه پیدا کرد زخم های که رو بدنش جا خوش کرده بودن! وقتی نوزده سالش شد مادرش بعد از کلی بگیر و ببند طلاق گرفت حالا فقط اون دوتا بودن. زیادی واسه مرد خونه شدن جوون و بی تجربه بود علاوه بر دانشگاهش پاره وقت کار میکرد و نایی براش باقی نمیموند. یه شب که از سرکارش برمیگشت در اتاقش نیمه باز بود و سرو صدا میومد ، اخم کمرنگی بین ابرو هاش نشست و وارد اتاق شد . اوه کاملا فراموش کرده بود که سیستم گرمایشی خونشون نیاز به تعمیر داشته. تو صدم ثانیه اخماش از بین رفت و به مرد رو به روش خیره شد. قد بلند ، پوسته برنزه و موهای شلخته! کای سمت هون برگشت و سکوتی که بینشون شکل گرفت به طرز عجیبی ادامه پیدا کرد. تو نگاه هم چی پیدا کردن؟
TENSION🍷(vkook) by seta8603
31 parts Ongoing
تَنِش . ( از اسم فیک مشخصه ، کسانی که اعصابشو ندارن نخونن ⭕️) کیم وی،مرد به شدت پرنفوذی که ممکنه هرکاری ازش سر بزنه و همین دلیلی میشه که همسرش جئون جانگکوک ازش طلاق بگیره ، اونم با یه بچه .... چون قبل ازدواج کاملا سنتی و بدون شناختشون هیچ ایده ای راجب اخلاق و شغل همسرش نداشت و بعد ازدواج که متوجه این موضوع میشه نمیتونه کنار بیاد . اما تهیونگ نمیزاره جانگکوک بچشو ببینه مگر اینکه هربار .... ******* "میخوام بیام بچم رو ببینم ، بومیگیرم سیگارتو خاموش کن" دست زیر گلوم گذاشت "تو که قرار نیست دیگه ببینیش ! نگران نباش" مسخ شدم " یعنی چی ؟!" گلومو کمی فشار داد " یعنی دیگه به پامم بیوفتی ؛ نمیزارم دستت به دخترم برسه" خواستم چیزی بگم که ولم کردو پشت چشم های بهت زدم اتاقو ترک کرد . *** روند اپ : نامنظم ⭕️ فیک حول محور سال ۱۹۹۹_۲۰۰۲ میلادی میچرخه. Happy end Gener: omegavers ، emotional ،romance ،Angst Couple: vkook ،....secret ♡ Setayesh* این اولین تجربه فیک نویسیمه و قطعا مشکلاتی داره‌ ولی ممنون که انتخوابش کردی
You may also like
Slide 1 of 10
Satisfaction(Minibook) cover
fox cover
"Metanoia" [Complete] cover
•‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌࿇ KING ࿇•‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ cover
 OK (Completed) cover
Excuse Me,Why Are You So Hot? [Completed] cover
MY DRAGON KING(Larry) cover
Ꮋ��ᎽᏢᎻᎬᏁ cover
Kim Sehun cover
TENSION🍷(vkook) cover

Satisfaction(Minibook)

13 parts Ongoing

- مگه کار شما سکس کردن نیست؟ تهیونگ فقط جملشو به زبون آورد و متوجه نشد چطور ثانیه ی بعدش محکم به دیوار پشت سرش کوبونده شد. - من اینجا با کسی نمی‌خوابم پاپی! - پ..پس ....این آدما... -من فقط میزنمشون...خیلی محکم! - چ..چی؟ - تو جات اینجا نیست! 💥 Couple: KookV Genre: smut, romance