این فصل،ادامه داستان فصل اوله. پس اگر نخوندینش،حتما اول اون رو بخونین. *بک:چان،من لیاقت بودن باتو روندارم. چان:چیشده بکهیون؟چراهمچین فکری میکنی؟ بک:توخیلی مهربونی چان. چان:داری میترسونیم بک. بک:داشتم یه کار بد میکردم. چان:چیکار؟ببینمت؟ بکهیون اجازه نداد چانیول صورتش رو ببینه و سرش رو بیشتر به سینه چان فشرد. چان:به خودت اسیب زدی؟ بک:نه. چان حلقه دستاش دور بدن بکهیون رو تنگ تر کرد. چان:خب پس اشکالی نداره،هنوز کاربدی نکردی. بک:حتی اگه به تو اسیب بزنم؟ چان:تاوقتی تو خوب باشی،من مشکلی با اسیب دیدن ندارم زیبای من. بک:اینقدرباهام خوب نباش چان.یکم بدرفتاری کن. چان:بلد نیستم که. *توفراموش نمیشی کریس،درست مثل اولین لحظه ای که دیدمت، واولین جانمی که ازبین لب هات شنیدم....درست مثل اخرین لحظه ای که دیدمت و اخرین باری که لب هاتو بوسیدم،امیدوارم توهم یه روزمنو به یاد بیاری. نباید تنهام میزاشتی ریس...... *من چانو دوس دارم ولی نمیتونم به اون زن فکر نکنم.چرانمیتونم جلوی افکارمو بگیرم؟چراهیچ کاری نمیتونم بکنم؟حس میکنم دوتا شخصیت متفاوت دارم که کنترل دومیش دست من نیست....All Rights Reserved