سرعتشو کم کرد تا سگ سیاهی که دنبالش بود و با پارسهاش نگهبانارو میکشوند اون سمت بهش نزدیکتر بشه ، ولی تاریکی شب مانع دیدش میشد طی یک تصمیم آنی سرجاش وایساد تا سگ بهش برسه بول تریر مشکی بدون مکث بهش حمله کرد و بدن خستۀ مرد محکم به زمین کوبیده شد پارس های وحشتناک و بلند اون حیوون حالا تو صورتش آزاد میشد و آب دهن سگ که قصد گاز گرفتن داشت پوستشو مرطوب میکرد ولی دستیکە روی گردن سگ محکم شدە بود اجازهٔ نزدیکتر شدنشو نمیداد درحالیکه نفسشو تازه می کرد ، با گرفتن قلاده تو دست آزادش فشار دستشو رو گردن سگ بیشتر کرد ، طولی نکشید تا پارس های بلند جاشونو به زوزههای آرومو خفه بدن و بالاخره سکوت! راضی از نتیجهٔ کارش به سر سگی که از شدت فشار گردنش بیهوش شده بود بوسهای زدو با سرعت بیشتری به دویدن ادامه داد تا جاده چیزی نمونده بودو اینو از نور کم ماشینی که از دور میدید میفهمید گوشهٔ لبش کش اومد اونا هیچوقت قرار نبود ازش دست بکشن میخواستن هم نمیتونستن !!! اون گردانندهٔ بازی بود :)All Rights Reserved
1 part