snowman for "narastoo" chapter 2
  • Reads 4,245
  • Votes 560
  • Parts 50
  • Reads 4,245
  • Votes 560
  • Parts 50
Complete, First published Dec 22, 2021
و این دفعه محسن و احمدی که کنارهم قرار گفتن و اتفاقاتی که توی رابطشون میفته... شاهد یک عشق پرشوریم؟
و اونا از پس مشکلات رابطشون برمیان؟ 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
آدم برفی چَپتِر دوم... هم برای اونایی که فف اولو خوندن و هم برای بقیه...
امیدوارم لذت ببرین
♡صبا♡
All Rights Reserved
Sign up to add snowman for quot;narastooquot; chapter 2 to your library and receive updates
or
#3iranian
Content Guidelines
You may also like
Wrong Direction  by Annacind
12 parts Complete
«ازم متنفر نبودن، اما دوستمم نداشتن. "خوش اومدن" همون نداشتن نفرته، فقط همین، نه بیشتر! همیشه دورم شلوغ بود اما هیچ‌وقت... وقتی که بهشون نیاز داشتم کنارم نبودن، حتی تو! دنیل دلقکه، دلقک هم مگه ناراحت می‌شه؟ می‌گی‌ نقش بازی می‌کنم، مگه خودت این کارو نمی‌کنی؟ مگه خودت... همونی نیست که کل سعیشو می‌کنی عاقل و خشک به نظر بیاد؟ من نقش بازی می‌کردم تا دوستم داشته باشن،‌ تا دوستم داشته باشی... چون هر دفعه توی نقشم نبودم، بیشتر پسم می‌زدی... فقط تو هم نه، همه!» نیک، نویسنده‌ای منزوی‌ایه که سال‌هاست آثارش به اسم معشوقش دنیل به چاپ می‌رسن. دنیلی که انگار به چیزی‌ اهمیت نمی‌ده، حتی به تعهد‌ و به کارهایی کشیده شده که بودنش با نیک رو غیرممکن می‌کنن. رابطه‌ای که با عشق شروع شده الان به بن‌بست رسیده. با اینکه هر دو هنوز هم رو دوست دارن، اما احساساتشون با حس‌هایی آمیخته شده و کارهایی کردن که با هم بودنشون رو سخت می‌کنه و اون‌ها رو به راه‌هایی می‌کشونه که حتی زنده بودنشون رو هم به چالش می‌کشه. این داستان رو دو روزه و بی‌پلات تموم کردم، اما بعد از نوشتن ایده‌ش توی ذهنم کامل شد و پارت‌های جداگانه ازش نوشتم و می‌خوام رمانش می‌کنم، برای همین ممکنه بعضی از قسمت‌ها یکم گنگ باشه. ولی خیلی خوشحال می‌شم اگر ب
dear (عزیز کرده) by im-not-arshyabro
14 parts Ongoing
اسم:dear (عزیز کرده) درحال آپ✍🏻 ژانر:امگاورس٫امپرگ٫تاریخی٫اسمات؟...... کاپل اصلی:ویکوک کاپل فرعی:یونمین خلاصه: خاندان جئون معتقدن که امگا ها سفیدیه دنیا هستند همه ی مردم چوسان باور داشتن که هر امگایی که خون جئون ها را داشته باشه پاک ترین و زیبا ترین امگاست تا اینکه یه فردِ چینی که سفیر پادشاهیه چین بود تو بازار چشمش به امگایی زیبا روی و با ظرافت میخوره سفیر چینی اون امگای بی گناه رو به زور با خودش تا گیشا خانه میکشه و اونجا بهش تجاوز میکنه اون امگا که از خاندان جئون بود روز بعدش خودش رو با تیکه ای پارچه از سقف اتاقه گیشا خانه آویزون میکنه و خود کشی میکنه و بعد از اون تا چند صد سال بعد خاندان جئون امگایی از خون خود نداشتن و فکر میکردن که از طرف الهه ی ماه نفرین شدن و با ورود جونگکوک کوچولوی ما این نفرین شکسته شد. روز های اپ:نامنظم تا پایان دی ماه این فیک خیلی گوگولی مگولی و سافت و بی دردسره پارت هاش هم احتمالا کم باشن 🎀ورژن کوکوی توی همین اکانت با همین اسم🎀
The Soft Sword by CLuz_614
24 parts Complete
⚔️ " شمشیر نرم " ⚔️ 🏹 کاپل: چانبک، هونهان، سولی، کایسو 🏹 ژانر‌: تاریخی، رمنس، اکشن، درام 🛡️ در حال انتشار ~ برش هایی از داستان: * « هیچ کس دوست نداره چیزی که مال خودشه از دست بده فرمانده پارک.. اما گاهی این اتفاق میفته... و تو الان چیزی برای خودت نداری، حتی در یک مقام بالا باز هم سربازی هستی که جانت، سلامتیت، شادی و عشقت ممکنه هر لحظه به خاطر کشور برای همیشه از تو گرفته بشه » چانیول نگاه محکمش را به چشمان خاکستری رنگ و عمیق بکهیون دوخت:« انگار منو نمیشناسی فرمانده بیون... من جانم، سلامتیم و شادیم رو با کمال میل تقدیم به کشور میکنم اما عشق... اونو دور از هر خطری، توی قلبی که بهش میدم حفظ میکنم » * * به سمت لباس های خودش رفت و زیر لب غر زد:« این همه بی پروایی و بی احتیاطی، اونم وقتی وسط اقامتگاه سلطنتی هستیم و دور تا دور این اتاق خدمتکار و محافظه. میدونم بلاخره یه روز منو با لباس خواب روی تخت خواب تو کشف میکنن!.. » با نزدیک شدن پادشاه به صورتش و نگاهی که به لب هایش دوخته بود ساکت شد. او اهسته گفت:« این بهترین منظره توی کل اقامتگاه سلطنتیه. تو با لباس خواب روی تخت من.. تو بدون لباس توی اغوش من...» *
TENSION🍷 by seta8603
29 parts Ongoing
تَنِش . ( از اسم فیک مشخصه ، کسانی که اعصابشو ندارن نخونن ⭕️) کیم وی،مرد به شدت پرنفوذی که ممکنه هرکاری ازش سر بزنه و همین دلیلی میشه که همسرش جئون جانگکوک ازش طلاق بگیره ، اونم با یه بچه .... چون قبل ازدواج کاملا سنتی و بدون شناختشون هیچ ایده ای راجب اخلاق و شغل همسرش نداشت و بعد ازدواج که متوجه این موضوع میشه نمیتونه کنار بیاد . اما تهیونگ نمیزاره جانگکوک بچشو ببینه مگر اینکه هربار .... ******* "میخوام بیام بچم رو ببینم ، بومیگیرم سیگارتو خاموش کن" دست زیر گلوم گذاشت "تو که قرار نیست دیگه ببینیش ! نگران نباش" مسخ شدم " یعنی چی ؟!" گلومو کمی فشار داد " یعنی دیگه به پامم بیوفتی ؛ نمیزارم دستت به دخترم برسه" خواستم چیزی بگم که ولم کردو پشت چشم های بهت زدم اتاقو ترک کرد . *** روند اپ : نامشخص فیک حول محور سال ۱۹۹۹_۲۰۰۲ میلادی میچرخه. Happy end Gener: omegavers ، emotional ،romance ،Angst Couple: vkook ،....secret ♡ Setayesh* این اولین تجربه فیک نویسیمه و قطعا مشکلاتی داره‌ ولی ممنون که انتخوابش کردی
MY LITTLE MIRACLE by NOVA-NE
85 parts Complete
"تمام شده" کاپل اصلی : کوکوی کاپل فرعی : هوپمین، نامجین ژانر : رومنس، انگست، اسمات، یکم خشن، هایبرید NOVA-NE × جونگی گول میده ملاگب ببلی باشه، تولوهدا بابایی _عزیزم بابایی همه تلاششو میکنه تا ببری رو بباره پیشت، چون خودشم دوست داره مراقبش باشه. ----------- اگر قبول ن..نکرد چی؟ پسر کوچولو زمزمه کرد ، مرد نگاه مهربونی به هایبرید انداخت و گفت نگرانش نباش، هیونگی قراره تا آخر عمر تورو پیش خودش نگه داره، دیگه نمیزارم بلایی سرت بیارن. ----------- × ته‌ته میتونه مامان باشه؟ + جونگی نباید اینو بگی، من پسرم، پسرا که نمیتونن مامان باشن فسقلی. چونه پسرک شروع به لرزیدن کرد و با چشمایی پر از اشک به تهیونگ خیره شد. ×ولی جونگی عاشگ ته‌ته شده، نمیهواد دوباله تنها و نالاحت باشه. ----------- با دستایی لرزون اشکهاش پاک کرد، سعی کرد نفسش رو تنظیم کنه و به حرف اومد +م..من فکر میکردم..شاید بتونیم یه فرصت کنار هم داشته باشیم..م..میدونم که موقعیتمون خیلی متفا... مرد با تک‌خندی بین حرف هایبرید پرید _ و کی گفته من قبول نمیکنم بچه؟
You may also like
Slide 1 of 10
Wrong Direction  cover
dear (عزیز کرده) cover
fox cover
Badeh cover
Hacker cover
The Soft Sword cover
The Smell Of You (KookV) cover
TENSION🍷 cover
MY LITTLE MIRACLE cover
✦William🕯" ࣪ cover

Wrong Direction

12 parts Complete

«ازم متنفر نبودن، اما دوستمم نداشتن. "خوش اومدن" همون نداشتن نفرته، فقط همین، نه بیشتر! همیشه دورم شلوغ بود اما هیچ‌وقت... وقتی که بهشون نیاز داشتم کنارم نبودن، حتی تو! دنیل دلقکه، دلقک هم مگه ناراحت می‌شه؟ می‌گی‌ نقش بازی می‌کنم، مگه خودت این کارو نمی‌کنی؟ مگه خودت... همونی نیست که کل سعیشو می‌کنی عاقل و خشک به نظر بیاد؟ من نقش بازی می‌کردم تا دوستم داشته باشن،‌ تا دوستم داشته باشی... چون هر دفعه توی نقشم نبودم، بیشتر پسم می‌زدی... فقط تو هم نه، همه!» نیک، نویسنده‌ای منزوی‌ایه که سال‌هاست آثارش به اسم معشوقش دنیل به چاپ می‌رسن. دنیلی که انگار به چیزی‌ اهمیت نمی‌ده، حتی به تعهد‌ و به کارهایی کشیده شده که بودنش با نیک رو غیرممکن می‌کنن. رابطه‌ای که با عشق شروع شده الان به بن‌بست رسیده. با اینکه هر دو هنوز هم رو دوست دارن، اما احساساتشون با حس‌هایی آمیخته شده و کارهایی کردن که با هم بودنشون رو سخت می‌کنه و اون‌ها رو به راه‌هایی می‌کشونه که حتی زنده بودنشون رو هم به چالش می‌کشه. این داستان رو دو روزه و بی‌پلات تموم کردم، اما بعد از نوشتن ایده‌ش توی ذهنم کامل شد و پارت‌های جداگانه ازش نوشتم و می‌خوام رمانش می‌کنم، برای همین ممکنه بعضی از قسمت‌ها یکم گنگ باشه. ولی خیلی خوشحال می‌شم اگر ب