وانشات تهجینی یونمینی😍 لبخندی روی لبهام بود و به دستهای کشیده ی فعالش زل زده بودم که صدای بلند فریاد جین از داخل آشپزخونه حواسم رو از مرد پر تلاش رو به روم پرت کرد: _یااااا تهیونگ ولم کن ترسیدم. هیکل ظریفش در حالیکه تهیونگ از پشت بغلش کرده بود، پیدا شد و سعی میکرد دستهای پسر چسبیده به خودش رو جدا کنه...All Rights Reserved
1 part