|•وانشات•| |•سرآشپز•| کاپل: سکای ژانر: عاشقانه ، روزمره برشی از داستان: -سلام کایا پنج سالی میشه ندیدمت. چطور بودی این مدت؟ +واو چه دوست دلسوز و مهربونی هستی اوه سهون! لبخند سهون کمرنگ شد اما از بین نرفت. پسر کوچیکتر با حرص ادامه داد: +از من که بگذریم انگار تو توی این پنج سال حسابی بهت خوش گذشته که اون لبخند مسخره از لبات پاک نمیشه. نمی ذارم امروز اول بشی و با این لبخند مسخره از اینجا بیرون بری.All Rights Reserved
1 part