ℂ𝕆𝗟𝗗 𝗛𝗨𝗦𝗕𝗔𝗡𝗗*°.•𓂅
  • Reads 22,096
  • Votes 3,779
  • Parts 15
  • Reads 22,096
  • Votes 3,779
  • Parts 15
Complete, First published Jan 06, 2022
وقتی مادر بومگیو تصمیم میگیره پسر بی پرواش رو به ازدواج با یه پسر دیگه وادار کنه "چون گیِ " تا شاید کمی عاقل شه ،

اما چطور میشه اگه با تهیون ازدواج کنه که نه به عشق اهمیت میده نه به اطرافیانش! و به علاقش و اهمیتش به ورزش معروفه!


𝙂𝙀𝙉𝙍𝙀: رومنس،اسمات،کمدی
𝘾𝙊𝙐𝙋𝙇𝙀: تهگیو
𝘾𝙊𝙉𝘿𝙄𝙏𝙄𝙊𝙉: کامل شده
All Rights Reserved
Sign up to add ℂ𝕆𝗟𝗗 𝗛𝗨𝗦𝗕𝗔𝗡𝗗*°.•𓂅 to your library and receive updates
or
#2taegyu
Content Guidelines
You may also like
𝑴𝑬𝑵𝑻𝑨𝑳 𝑮𝑨𝑴𝑬 🌩🖤🍷𝑯𝒀𝑼𝑵𝑳𝑰𝑿 by Sayehfarokh13
21 parts Complete
Couple:Hyunlix Author:Sayeh" Ganres: School life ,smut🔞 لی فلیکس طی تصمیم مادرش برای ازدواج به سئول میاد و روز اول مدرسش با اکیپ هیونجین برخورد میکنه و مجبور میشه پیش خود هیونجین بشینه معلم ریاضی که میدونسته نمرات فلیکس خیلی خفنن شرط میزاره :تنها زمانی نمرات فلیکس رو ثبت میکنه که نمره پایانی هیونجین بالا بشه!! حالا چی میشه اگه کسی که مادرش باهاش ازدواج کرده پدر هیونجین باشه؟:) ----------------☆--------------------☆--------------------------- [[همینکه از خیابون اصلی دور شدن به جلو خم شد و تا جایی که میتونست گاز داد،مشت شدن لباسش تو دستای اون احمقو حس کرد و لبخندش پر رنگ تر شد به چراغ قرمز روبروشون که رسید سرعتشو بیشتر کرد و از لای ماشینا رد شد . میتونست ضربان تند قلب فلیکسو که از پشت بهش چسبیده بود حس کنه و این بهش حس خوبی میداد و میخواست هرچه زود تر صورت ترسیدشو ببینه. به جای مورد نظرش که رسیدن وایستاد تا از موتورش پیاده شه: حالا بازم جرئت میکنی با من بری مدرسه؟هوم؟ رنگش پریده بود با اخم نگاهی به اطرافش انداخت اینجا که مدرسه نبود! انگار دور ترین نقطه ی شهر بود کم کم داشت متوجه قضیه میشد :از اولم نباید بهت اعتماد میکردم.اینجا کجاست؟منو برگردون عوضی... کاپل:هیونلیکس❤️‍🔥 ژانر:مدرسه ای ، اسمات ، با چاشنی اکشن
You may also like
Slide 1 of 10
No bisou (Yeonbin)  cover
Lost Memories  cover
𝑀𝑦 𝑂𝑙𝑒𝑟𝑖𝑎 cover
𝑴𝑬𝑵𝑻𝑨𝑳 𝑮𝑨𝑴𝑬 🌩🖤🍷𝑯𝒀𝑼𝑵𝑳𝑰𝑿 cover
𝐀𝐦𝐲𝐠𝐝𝐚𝐥𝐚 cover
Make me +18 cover
he is the Princess (Thorki, Completed) cover
"Density" cover
Blue Orchid  cover
Collapse cover

No bisou (Yeonbin)

5 parts Complete

بوسیدن، مرزی ممنوعه شده بود. خیلی ها حسرت یک بار چشیدنش رو به جهنم میبردند. فقط عده‌ی کمی قادر بودند تا نرمی لب های شخص دیگری رو حس کنند و مابقی از این لطفاتِ بهاری بهره‌ای نمیبرند. توی دنیای ما ترسِ پرت شدن از پرتگاه ممنوعه‌ها، به شکل دیوانه واری رخنه کرده بود. ترسی که تمام زندگیت رو به پایین صخره پرتاب میکرد. پس قوانین وضع شدند. بوسیدن برای عموم مردم قدغن شد تا توی لجن زاری از بدشانسی زندگی نکنند. این طوری به نفع همه بود. اما داستان ما از همین لجن زارِ ارزوها شروع شد.