_زل زده _چی؟ _ زل زده نامجون ! وقتی به یه جا خیره میشه یعنی شیطونی کرده . مرد قدبلند تر کودک رو به سمت خودش کشید و وقتی بچه خندید ، تازه فهمید چه خبره ؛ با هول خوابوندش و سعی کرد دهانش رو باز کنه . بعد از اینکه موفق شد با دو انگشتش مهره ی پلاستیکی رو از دهنش در بیاره ، هردوشون نفس راحتی کشیدن . _ باز لگو هاتون رو روی زمین ول کردید ؟ جین جیغ زد و جیمین و تهیونگ دویدن تا قایم بشن. این زندگی فعلی خانواده ی کیم بود ؛ تمام دردسر های بزرگ کردن پنج تا بچه کنار هم بعضی وقتا زیادی سخت میشد،اما همه ی این سختی ها با لبخند شیرین پسرهاشون مثل چشم به هم زدن از زندگیشون میرفت و محو میشد. نویسنده ها: aluckykoyadoll 140013001200shiva ژانر:،طنز،روزمرگی،فلاف،امپرگ کاپل اصلی:نامجین کاپل فرعی:چانبکAll Rights Reserved