یونجون اروم سر پسر رو نوازش کرد و با لحن ارومی پرسید : به چی فکر میکنی بومگیو ؟ بومگیو زانوهاش رو بغل کرد وبدون نگاه کردن به یونجون جواب داد : به خورشید. پسر با اخم ریزی گفت : خورشید ؟ بومگیو سر تکون داد و چونه اش رو روی زانو هاش گذاشت و ادامه داد : اره خورشید. میدونی هیونگ... خورشید خیلی بزرگه، خیلی درخشانه ، خیلی زیباست... ولی تنهاست.. کاپل: یونگیو ژانر : روزمره ، سد، انگست نویسنده : هیتوکا اریما