خاطرات،زندگی کوچک ما هستند غوطهور میان تمام مشغله های روزمره... خاطرات مثل چاقویی تیز هستند که زمان اونها رو به دست گرفته و گاهی میان خوشه ها اون رو میان قلب ادم ها فرو میکنه.... وقتی فکر میکنی همه چیز بهتر شده... وقتی که فکر میکنی همه چیز تمام شده... وقتی که با تمام وجود سعی میکنی اونها رو دفع کنی... دفن کنی زیر حجم تمام نشدنی بغض هات... یا حتی زل بزنی... زل بزنی و اشک بریزی و با اونها حرف بزنی... حرف بزنی و اونها رو کنار هم بچینی... دور صندوقچه فلزی از جنس غم ها... و برای ابد در گوشه ای رهاشون کنی... و چشم باز و کنی و سعی کنی ب یاد نیاری... شاید هم بشه... شاید هم موفق بشی... شاید هم فراموش کنی... اما با تلنگری کوچک... با یه تصویر کوچیک... با شنیدن یک صدا... حتی با حس یک رایحه... پرت میشی وسط جاده ای پر پیچ و خم... پرت میشی میان خاطرات... و بالاخره میفهمی که میتونی چشم هات رو به روی حقایق ببندی، اما روی خاطرات نه... مثل خاطراتی که ما باهم داشتیم...! 💙Love is love🏳️🌈All Rights Reserved