«به زودی» حوالیه شروع دههی ۹۰ میلادی... زمانی که هیچ چیز کرم-قهوهای و سیاه-سفید نبود! برعکس، همه چیز بیش از حد رنگی بود. صدای آهنگ های بانی ریت، متالیکا، ایمی گرنت دیوار هایی که پر شدن از رد اسپری و شهرای براق شده از تابلو های نئون، ماشینای اسپرت رنگی، آرکید گیم و کلوب های مختلف، دراگ های غیرقانونی و دیسکو هایی که تمام طول روز پر از جمعیت تینیجرها بودن! اینجا هم داستان یه گوشه از همون دههی لعنتیه... جایی که تصویر لبخندا رو باید توی کاست های vhs محفوظ میکردن. [سال ۱۹۹۱ میلادی] 🕰 «...و تو میخوای گناه کنی؟!» «اوهوم، قراره بگم آره!» «پس...یعنی از خدا.. نمیترسی؟» «اون؟! خب، میتونه منو نبخشه، بعدم بفرستتم به جهنم... ولی چه اهمیتی داره اگه قراره بهشتو با تو اینجا تجربه کنم؟ من طعم سیب عشقتو هرطور شده مزه میکنم؛ بالاخره که تو یکی از این دنیا ها باید برای خودم داشته باشمت!»