- بندرگاه دروغ - داستان کوتاه هفت قسمتی - short story by blue - chanbaek ندانم در عطر تنت که پر شده از گل های گلایل غرق شوم یا در عطر چای. ندانم که خورشید درخشان تر است یا خط لبخند چشم هایت. میخواهم ببوسمت و نمیتوانم. می خواهم فرار کنم اما نمی خواهم. ای جانان ببین با حال من چه کرده ای که شده ام تریستان مجنون. همانقدر عاشق اما بدون هیچ معجون عشقی! نباید دوستت داشته باشم و این نباید دردی در ریشه های من دوانده. درد این نباید همانند سرطان از قلبم شروع شده و حالا تمام وجودم را در بر گرفته. این درد زیباست ای آرامش من.All Rights Reserved