توی یه روزِ مهآلود و دلگیر، در محاصره ی درختها، توی جادهی آپیان هوژین روی نیمکتی نشسته بود. با دستمالی آغشته به خون میون انگشتهاش ازدحامِ جمعیت رو تماشا میکرد، صدای باد خندههای معشوقهاش رو همراهاش میآورد، گوشهاش رو نوازش میداد، کودک توی آغوشش گریه میکرد و مرد ظرفی فیروزهایی که حامل خاکسترِ عزیزترین کسش بود رو به سینهاش تکیه داده بود و با خودش فکر میکرد، کدوم ورق از سرنوشت، زندگیهاشون رو به اینجا رسونده؟ جایی که لیام یک شناگرِ ماهر و زین روزنامهنگاریه که در مورد اون مینویسه. ---- ꨄنام: حکایت مرد مرده ꨄکاپل: زیام ꨄژانر: انگست، عاشقانه، تاریخی [01.09.07]All Rights Reserved