با چشمانی که آرام آرام بسته میشد، پر از بغض های گیر کرده در گلویش به صحنه ی مقابلش زل زده بود همه ی آنها مرده بودند به همین زودی زندگی اش پایان یافته بود اخرین تلاش برای بازنگهداشتن چشمانش، یک پلک زدن بود و بعد از آن، تاریکی مطلق در آغوشش گرفت ... _ من از نزدیک شدن به تو قصد بدی نداشتم، این فقط جزئی از سرنوشتم بود ... کاپل : ویکوک/کوکوی ژانر : انگست، عاشقانه، رازآلود، کمی جنایی