کاپل: کوکمین ژانر: فلاف، انگست، رومنس _بخشی از متن: " وقتی برگشتم، ارباب هم خونه بود. صدام کرد. مثل همیشه بهم گفت: گل آفتابگردونم. همیشه وقتی اینطوری صدام میزد، بعدش همه چیز قشنگ میشد. انگار توی دشت آفتابگردون بودم و خورشید میدرخشید. ولی اینبار فرق داشت. اینبار یه چیزی بهم گفت که همه ی اون گلهای آفتابگردون پژمرده شدن. مثل لبخند من."