اما دلیلم برای خودکشی صرفا جلب توجه نبود. به خوبی میدانستم احتمال اینکه فانتزیهایم به وقوع بپیوندند و همه گریه کنند و از رفتارشان با من متاسف شوند، کمتر از صفر است. احتمالا فقط کمی متاسف میشوند و در آخر میگویند که هیچوقت عقل درست و حسابی نداشتهام، این هم فقط در حالتیست که متوجه مرگم شوند. بارها به من ثابت شده که کسانی که قدر بودنت را نمیدانند، به حتم متوجه نبودنت نمیشوند. هر چهقدر هم در زندگیشان حضور داشته باشی، باز هم نمیفهمند که رفتهای. و من در زندگی اکثر افراد هیچ نقشی ندارم. این داستان رو توی احساسیترین حالتم و یک روزه نوشتمش، برای همین صرفا پر احساسه، اونقدر که خجالت میکشیدم دوباره بخونمش تا ویرایشش کنم. اما با این حال خیلی دوستش دارم. فکر کنم از اسمش معلوم باشه در مورد چیه، و داستان کلا به صورت یه نامهست.
18 parts