"اون زیبا بود و اونقدر مجذوب کننده که جونگکوک نتونه برای لحظه ای نگاهشو ازش بدزده" -هی جونگکوک...بیا اینجا آب دهانشو فرو داد و نگاهشو به چشمهای مصمم 'او' دوخت "کاش میدونست شنیدن اسمش از زبون اون چقدر دلنشین بود..." ولی این اشتباه بود این افکار اشتباه بودن، فکر کردن به اینکه اسمشش از زبون مرد دیگه ای انقدر شیرینه گناه بود و او گناهکار.. گناهکاری که بی خبر دلشو به "او" بسته بود ______________ بی توجه به تپش های قلب سرکشش نگاهشو به چشمهای براق "او" دوخته بود.. "چشمهاش.. همون تیله ی براق و پر از حرفی که خیره موندن بهش مساوی بود با غرق شدن تو دنیای درونش.. همون تیله ی براقی که تموم سکوت هاشو فریاد میکشید..." _____________ couple:vkook,kookv genre:real life این فیک راجب خوده تهگوکه، تهیونگ و جانگکوکه بی تی اس،از اودیشن تا عضو گروه شدن تا علاقه مندیشون بهم... همه ی لحظات تهگوک رو میتونید اینجا بخونید و لحظاتشون رو شریک شید اگه شماهم عاشق لحظه به لحظشونید میتونید اینجا لحظاتی که ثبت نمیشه رو هم ببینید:) امیدوارم دوست داشته باشید:) ممنونم اگه قصد دارید که همراهم باشید