[completed] -میدونی اونقدرا هم کارم بد نیست. -معلومه که نیست. تو دست پرورده ی منی. تهیونگ لبخندی زد و از بالا نگاهش رو خمار تر کرد. سعی میکرد از حیله های لاس جیمین درست استفاده کنه: «آره هستم. دست پروردت، پسرت، شاگردت، دوست پسر جذابت. » مکثی کرد و صورتش رو نزدیک تر برد: «معشوقت.» ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: ᴛᴀᴇɢɪ- ʏᴏᴏɴᴛᴀᴇ ɢᴇɴᴇʀ: ꜱʜᴏʀᴛ ꜱᴛᴏʀʏ- ꜰʟᴜꜰꜰ- ᴄᴏᴍᴇᴅʏ-ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇAll Rights Reserved