نیشخند روی لب های یونجون رو اولین بار بود میدید و مربیش به شکل عجیبی هات تر از همیشه به نظر می اومد : میدونی بومی... من فقط کسی رو میبوسم که دوستم داشته باشه و دوستش داشته باشم. دو طرفه... حالا از تو میپرسم تدی بر... دوستم داری؟ لبخند بومگیو بزرگ تر شد و خودش سرش رو جلو برد . دست هاش رو دور گردن مربیش حلقه کرد و توی فاصله ی چند میلی از لب هاش لب زد: فکر کنم دارم که بوسیدمت! نگاهش رو روی لب های مربیش سر داد : اما چرا تدی بر مربی؟ یونجون به نوبت نگاهش رو توی چشم های تیره اش که حالا برق داشتنن دوخت : چون شبیه یه خرس کوچولو، نرم و دوست داشتنی هستی ؟ پسر کوچیک تر نخودی خندید و بوسیدش. نرم، عمیق، طولانی... پر از حسی که داشت.All Rights Reserved
1 part