By: UpInOrbit (AO3) Translated by: @thatbluetommo دنیا توی همون روزهای اول از بین رفت. اولش سعی کردن جنازهها رو دفن کنن؛ توی ردیفهای طویلی از قبرهایی که تا چشم کار میکرد روی زمین کنده بودن. روز سوم بود که از این کار دست کشیدن. تعداد جنازهها زیاد بود، و خیلی زود فهمیدن چیزی که مرده قرار نیست همیشه مرده باقی بمونه. حتی کپههای خاک هم مانع برخواستنشون از مرگ نمیشد. و اینطور بود که دنیا سوخت و خاکستر شد. افق به رنگ قرمز و نارنجی در اومد. شعلههای آتش به آسمون زبونه کشیدن. کمکم همه چیز زیر لایهای از خاکستر دفن شد و قرمزی آتش تبدیل به تنها چیزی شد که یکنواختی رنگ خاکسترها رو به هم میزد. با این حال، بعد از گذشت پنج سال، دنیا هنوز هم همرنگ خاکسترها بود... داستان امید و عشقی که از زیر خاکستر مرگ بیرون اومده. کاپل: شوکی(کیهیون و شونو)All Rights Reserved