وی ووشیان سال ها عاشق لان وانگجی بوده ولی لان ژان اون رو فقط به عنوان دوستش میدیده تا زمانیکه لان ژان اون رو توی شهر بی شب نجات میده و به غار میبره ولی بعدش خودش مجبور میشه بره. بعد از رفتن لان ژان، یه دفعه جلوی چشمای وی یینگ تاریک میشه و بیهوش میشه و وقتی بیدار میشه خودش رو تو یه تخت بزرگ و مجلل میبینه و میشنوه که کسی صداش میکنه و ازش میخواد برای چیزی به اسم فیلمبرداری اماده بشه. کاپل:وانگشیان(ورس)،ییژان(ژان تاپ)All Rights Reserved