ققنوس کاپل:ویکوک.یونمین.نامجین.جیهوپ و هیونا ژانر:افسانه ای .خوناشامی .گرگینه ای .رومس.جنگی.ماجراجویی خلاصه:۲۰۰۰سال پیش سرزمینی به اسم گرگ و میش وجود داشت که همه موجودات در صلح باهم زندگی میکردن هر نفر توی سرزمین یک محافظ ققنوس داشت از نوع روشنایی ققنوس های تاریکی هیچ وقت به عنوان محافظ انتخاب نشدن و جنگی راه انداختن تعداد زیادی از همه موجوداد و ققنوس های روشنایی رو کشتن پادشاه ققنوس های روشناییی ققنوس های بازماندرو به اسمون فرستاد و ققنوس های تاریکی را در پایین ترین لایه زمین زندانی کرد و با اخرین نفسش پری از بال های اتشینش را جاییی در سرزمین گرگ و میش پنهان کرد .... (لطفا پارت داستان رو بخونید تا کامل متوجه بشید) بخشی از داستان: -ا..اونا...خیلی درد داشتن با بهت به پسری که رو به روش وایساده بود و لایه ای از اشک چشماشو پوشونده بود نگاه کرد سمتش رفت و دستاشو دو ور صورتش گذاشت و به چشماش نگاه کرد:نه ...درد نداشت ..منو ببین جون جونگکوک حتی فکرشم نکن یکی از اشکاتو پایین بریزی *پیشنهاد ویژه من به شما ....وایسین تا ۵ پارت اپ بشه بعد شروع کنید* این بوک دومه و خب دارم سیع میکنم بهتر باشم توش لطفا حمایت کنید و خب مثل همیشه ووت واجب نیست🦋💜