اسم:قوی سیاه ژانر:عاشقانه،خونآشام،گرگینه،ماجراجویی کی فکرشو میکرد دختری تنها در پاریس چنین اتفاقاتی براش بیفته.عاشق بشه،قلبش بشکنه،خانوادش بهش خیانت کنند و واقعیت هایی از خودش و خانوادش بفهمه که مسیر زندگیشو عوض کنه. وقتی درست در لحظه ی تصمیم گیری مرگ و زندگی بود کی میتونست نجاتش بده؟؟ به کی میتونست اعتماد کنه؟؟ خانواده؟؟دوست بچگی؟؟هم اتاقی؟؟پسر مرموز؟؟پروفسور؟؟ صدای پیانو اونو از افکارش بیرون کشید. پیانویی که خیلی خشن نواخته میشد و هر نتش خون رو توی رگهاش منجمد میکرد. وقتی آهنگ تموم شد. یونگی به سمتش برگشت و گفت:حالا میخوای چیکار کنی؟؟ جرعه ایی از قهوه ی تلخش نوشید و گفت:میخوام تا وقتی که خون توی رگ دشمنام هست شکنجشون کنم و جلوشون بخندم. یونگی گفت:این از تو یه دیوونه نمیسازه؟؟ _وای یونگی هیونگ تو اصلا نمیدونی دیوانگی چه عالمی داره...
46 parts