لی مینهو؛ پسری که قابل درك نبود.هان جیسونگ؛ پسری که آفریده شده بود تا نا مفهوم ترین مفاهیمِ استدلال های ذهن و بدنِ لی مینهو رو به آسانی با لبخندی گرم، درک کنه. اما این برای ذاتِ زیاده خواهش کافی نبود. این وسط هوانگ هیونجین و کیم سونگمین عاشق پیشه های شکست خوردهای بودند که تاریکی بین شکاف قلب هاشون لونه کرده بود تا جوهر دفترچه مرگ یک دور تنِ نام همه رو خط خطی کنه و یانگ جونگین از همه جدا نبود. و اما نور ؟ نور از خنده های باهم سئو چانگبین و پارک جیهیویی ساتع میشد تا دلفریبی مثل لی فلیکس رو چان بنگی ملاقات کنه که اگر دیر می جنبید در دریایِ سیه مشابه دو پسر دیگه غرق میشد.
در آخر این راز های گذشته ای مه آلود بود که یا طوفان رو به پایان میرسوند یا هم با از بین بردن هان جیسونگ، لی مینهو رو به کام مرگ می فرستاد.
پ.ن۱: فکر میکنم همین مقدمه کاپلهارو براتون شرح داده باشه و سلام! سایلنتر هادس هستم.
پ.ن۲: این اولین باره که نوشته هام رو جایی آپلود می کنم.(بهتره بگیم شهامتش رو پیدا کردم که بار اولی داشته باشم) حتی اگر جایی دیده نشه و قرار نباشه به چشم بیاد، برای خودم میمونه.
پ.ن: و من تو کار با واتپد نوبم و اوه.. خدانگهدار.
𝘎𝘦𝘯𝘦𝘳 : 𝘈𝘯𝘨𝘴𝘵 , 𝘚𝘮𝘶𝘵 , 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦 , 𝘗𝘴𝘺𝘤𝘩𝘰𝘭𝘰𝘨𝘪𝘤𝘢𝘭
« من مال تو بودم جونگکوک... الان دیگه نیستم »
با لحن سردی گفت
الفا بوسه ای روی دست های کشیده ی پسر گذاشت
« اشکالی نداره، من هنوز مال توام هیونگ، تا ابد هم میمونم»
ژانر: فانتزی/ امگاورس/ انگست/ رمنس/ اسمات
کاپل: کوکوی/ یونمین/ نامجین