بنگچان و فلیکس بهترین دوست های همدیگه بودن. همدیگه رو میبوسیدن؛ با همدیگه میخوابیدن. اما قرار نبود راجب احساساتشون حرفی بزنن. رابطه بینشون بهرحال دوست داشتنی بود و نیاز نبود هیچ وقت اسمی روش بذارن. بنگچان فکر میکرد هیچ وقت پشیمون نمیشه. اما وقتی فلیکس برگشت به استرالیا و دیگه هیچ وقت هیچ ارتباطی باهم برقرار نکردن؛ فهمید اشتباه فکر میکرده. • وانشات • چانلیکس • روزمره، اسمات
1 part