اوه سهون...فرمانده دو رگه اهل کره شمالی با رازی که در سینه داشت اسیر چشمان درشت سرباز انتقالیش شد سرباز انتقالی به ظاهر ساده،جاسوسی از جنوب و معشوقه ای چینی چشم انتظار راهش داشت سرنوشت این درام انگست قطعا به شیرینی پایان نمی گرفت. °°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°° ✨ و من هرگز زبانم به گفتن دوستت دارم نچرخید... حتی تا لحظه ای که چشمانت بسته شد... تا آن لحظه که گمان کردی برای همیشه تورا رها می کنم.. من تا همان لحظه تو را دوستت داشتم... دارم و خواهم داشت... معشوقه ممنوعه من...