جه بوم عزیز؛ به خوبی میدونم که توی دومین برخوردمون با انتخاب کلمات اشتباه ناخواسته به احساساتت صدمه زدم اما میخوام پشیمونیم رو باور کنی و بدونی که من از صمیم قلب متاسفم. امیدوارم که یک بار دیگه با دادن فرصت دیگه ای به ما، من و اشتباهم رو ببخشی چون من مطمئنم که ما میتونم بهترین دوست های هم باشیم پس حتما به گلفروشی بیا. من و میخک همیشه اینجا منتظرتیم. با احترام، پارک جینیونگ. ˖ ݁.𖦞╾───────────╼𖦞˖ ݁. "پس چرا دیگه نمیخندی؟" جینیونگ زمانی که مردمک های تیره و لرزونش رو روی صورت جه بوم میچرخوند زمزمه وار با بدخلقی پرسید و اخم کرد. "چون به خونه برنگشتم ازم ناراحتی؟ اما من- من واقعا میخواستم که برگردم! دارم راستش رو میگم! حتی به هینا اصرار کردم ولی اون اجازه نداد! تو-تو نباید ناراحت باشی .. آخه من حتی با اون ها سوار بالن نشدم! و وقتی که پرسیدن چرا همراهیشون نمیکنم، فقط- فقط جواب دادم که نمیتونم دلیلش رو بگم. باور کن!" "باور میکنم!" جه بوم با صدایی لرزون رو به پسری که از سر مستی بی پرواتر از همیشه رفتار میکرد زمزمه کرد و مضطربانه اطرافشون رو از نظر گذروند. مطمئن بود که کمی قبل از بیرون آشپزخونه صدایی شنیده. Genre: Romance, Smut Writer: #Farya Telegram: @jjtweet