My Mind
  • Reads 4,143
  • Votes 321
  • Parts 16
Sign up to add My Mind to your library and receive updates
or
#110minsung
Content Guidelines
You may also like
Your Love (Completed) by KimSKZOT8
15 parts Complete
➹Your Love ִֶָ کامل شده Couple: HyunLix , ChanHo Genre:Romance,Drama, Psychological، Smut پسر خوشتیپِ مو بلند که از جلوشون عبور کرد، ربکا به حالت نمایشی اشک‌های فرضیش رو پاک کرد. «امیلیا من کسی رو ندارم که این‌جوری عاشقم باشه و آخرم تنهایی میمیرم.» امیلیا نگاهی به پسری که داشت ازشون دور میشد انداخت. با صدای آرومی گفت: «با وجود اون اتفاقات، هنوز هم میاد بهش سر میزنه و کنارشه؛ با این‌که اون پسر متوجه نمی‌شه! عشقش رو تحسین می‌کنم.» امیلیا گفت: «خیلی دوست دارم داستان عشقشون رو بدونم.» _ چان بغضی که از سرِ صبح سراغش اومده بود رو پایین داد. «روتو ازم می‌گیری؟ نکن دورت بگردم من بدونِ دیدن صورت ماهت نمی‌تونم نفس بکشم.» مینهو پتو رو کنار زد و روی کاناپه نشست. «دیگه‌ نه چان، تو خیلی وقته دلیل نفس کشیدنت عوض شده!» چان متعجب پشت سر مینهو از جاش بلند شد و دنبالش رفت. «منظورت... منظورت چیه عزیزم؟» چان لحظه‌ای ترسید و نگران شد چون تقریبا هیچ چیزی از شب‌های گذشته یادش نبود، نکنه زیاده روی کرده و مینهو اونو با کسی دیده بود؟
Friends or more?  by psychomic4
28 parts Complete
این نخ های وصل و پینه شده که تکه های نامنظم و کوچک و بزرگ قلبم و روحمون رو مثل پارچه های چند رنگ شده بهم وصل میکنه گویی یک عروسک با پارچه های چهل تکه میدوزی تا دوباره مثل روز اولش بشه...اینها همون قطره های اخر برای حفظ جاذبه ی بی رحم و بی قانونی به اسم رابطه و عشقه...همون مقاومتی که با وجود زخم های باز و عمیق لایه های بیرونی و درونی وجودت میخوای زانوهای دردناکت رو بلند کنی و جلوی اون خشمی که سرچشمه ی وابستگی خطرناک و زهرماننده رو بگیری و دوباره و دوباره... بغلش کنی... بهش بگی چیزی نیست... من خوبم... گریه کنه و داد بزنه... بگه متاسفه... برای اینکه بهت سیلی زد... بگه متاسفه... برای اینکه متولد شد تا سرت داد بزنه... بگه نرو... و زجه بزنه برای موندنت... اما تو بگی... من خوبم...اروم باش... درست میشه... درستش میکنیم چون من نمیرم... و درست همون لحظه... از لای اون نخ های دوخته شده... خون چکه کنه... ___________________________________________________ ✴️ درد داره؟ منو میبخشی؟ ازم متنفری؟... ✳️ اره... درد داره... خیلی زیاد... نه... نمیبخشمت... هیچوقت... ولی... ازت متنفر نیستم... ___________________________________ 🔶 Couple : Hyunlix 🔶Genre : psychology, smut, harsh, slice of life 🔻آپلود : روز های فرد ❇️Hope you enjoy it...
False trust✴️ by psychomic4
44 parts Complete
اعتماد... هم میتونه انگیزه ای رو بسازه برای ادامه این جهنم به ظاهر زندگی با تکیه به آدمی که نه جزئی از تو بلکه اون خوده تو باشه... هم میتونه وسیله ای بی رحم برای زمین زدنت بشه... وقتی زیر پاهات جوری خالی میشه که با خودت میگی " اصلا زمینی از اول وجود داشته؟" اعتماد غلط یعنی راهی که با خیال راحت توش قدم گذاشتی و خودتو سپردی به تکیه گاهی که سالها دنبالش بودی... ولی... درست زمانی که برمیگردی و عقبو نگاه میکنی، میبینی زمین با هرقدم تو خرد شده و ریخته... میترسی از اینکه بیوفتی، میخوای راهو بیشتر ادامه بدی ولی درست همون موقع... دستی تورو اروم هول میده... اون لحظه سقوط و معلق بودن... همون شکستیه که ما ازش میترسیم اما... شکست واقعی زمانیه که بفهمی اون دستی که هولت داد... مورد اعتماد ترین ادم زندگیت بوده... _______________________________________________ ✴️: تو به من شلیک نمیکنی.... ✳️: امتحانش ضرری نداره... ◾Genre : criminal, action, mystery, smut 🔺Couple : Hyunlix Hope you enjoy it...
You may also like
Slide 1 of 10
Your Love (Completed) cover
Wait for me ^hyunlix^ cover
warm body cover
¦ MY CUTE BOY ¦☆ cover
Mad wolf | kookv cover
Friends or more?  cover
False trust✴️ cover
𝗠𝗮𝗳𝗶𝗮 𝘃𝗶𝗰𝘁𝗼𝗿𝘆°(𝗠𝗜𝗧𝗠 𝗦𝗲𝗮𝘀𝗼𝗻²) cover
One Shot 👑 Stray Kids    cover
 Impossible relationship [HYUNLIX] cover

Your Love (Completed)

15 parts Complete

➹Your Love ִֶָ کامل شده Couple: HyunLix , ChanHo Genre:Romance,Drama, Psychological، Smut پسر خوشتیپِ مو بلند که از جلوشون عبور کرد، ربکا به حالت نمایشی اشک‌های فرضیش رو پاک کرد. «امیلیا من کسی رو ندارم که این‌جوری عاشقم باشه و آخرم تنهایی میمیرم.» امیلیا نگاهی به پسری که داشت ازشون دور میشد انداخت. با صدای آرومی گفت: «با وجود اون اتفاقات، هنوز هم میاد بهش سر میزنه و کنارشه؛ با این‌که اون پسر متوجه نمی‌شه! عشقش رو تحسین می‌کنم.» امیلیا گفت: «خیلی دوست دارم داستان عشقشون رو بدونم.» _ چان بغضی که از سرِ صبح سراغش اومده بود رو پایین داد. «روتو ازم می‌گیری؟ نکن دورت بگردم من بدونِ دیدن صورت ماهت نمی‌تونم نفس بکشم.» مینهو پتو رو کنار زد و روی کاناپه نشست. «دیگه‌ نه چان، تو خیلی وقته دلیل نفس کشیدنت عوض شده!» چان متعجب پشت سر مینهو از جاش بلند شد و دنبالش رفت. «منظورت... منظورت چیه عزیزم؟» چان لحظه‌ای ترسید و نگران شد چون تقریبا هیچ چیزی از شب‌های گذشته یادش نبود، نکنه زیاده روی کرده و مینهو اونو با کسی دیده بود؟