خلاصه: توی خیابون بارونی قدم میزد. توی خیابون سکوت کمرنگ ترین معنا رو داشت . آدما رد میشدن و پچ پچ میکردن ، لعنت میکردن، دروغ میبافتن. ذهنش : کاش میدونستم چجوری دهنای گشادشون که پر از حرف بی ارزش و بی فایدست ببندم ...... . . . . . دختری که توی هوای بارونی بدون چتر ، چاقو بدست ، غرق در خون با صورتی پوشیده از چسب زخم خیلی نرمال و آهسته راه میرفت و از کنار ذهن های کوچیک و توخالی رد میشد تا به مقصد نامشخصش برسه . موهای خرماییش به صورت سفیدش چسبیده بود و نگاه سرد و بی روحش دل هر آدم شجاعی رو به لرزه می انداخت . صدای آدما تو مغزش اکو میشد : اون قاتله یکی زنگ بزنه به پلیس . قاتللللل........ ، ، ، ، های گایز به اولین فیکشن من در واتپد خوش اومدید ❤️. امیدوارم لذت ببرید ☺️ خب یکسری توضیحات راجب فیک : کارکتر های بی تی اسی: جیمین_ جونگ کوک هستن کاپل فیک استریت هستش : girl+boy ژانر فیکشن: تخیلی ، عاشقانه ، درام هر هفته دو یا سه پارت آپلود میکنم 🙂❤️ سعی میکنم میزان غلط املایی رو به صفر برسونم که راحت بخونید :) کامنت ، ووت و فالو فراموش نشه 💙💖🖤 ( تا اطلاع ثانوی پارت جدید آپ نمیشود )All Rights Reserved