احساس می کنم خیلی عمر کردم. به پشت سرم که نگاه می کنم می بینم یه مسیر طولانی و سخت رو اومدم. خیلی روزها بود که حس میکردم چرا سختی ها تموم نمیشه. ولی بدترین هاشون هم تموم شدن. همه دردها، همه بن بست ها، همه بریدن ها، همه اون خستگی ها، همه اون لحظه های اضطراب، ترس . همه اینها با هم نبودن اونا گاهی لحظه های هراس زندگی من بودن لحظاتی که زندگی م تو لبه خطرناکی قرار گرفت، ممکن بود خیلی چیزها رو از دست بدم همه ما ممکنه این لحظه ها رو تجربه کرده باشیم حالا بعد سالها به پشت سرم که نگاه می کنم می بینم چقدر قوی بودم ، چطور رها نکردم، نترسیدم، ادامه دادم باور دارم که خدا ، یه نیرو ، یه چیزی همیشه مراقبم بود اگه نبود همه اون دردها میتونست بدتر باشه میتونست بیشتر باشهAll Rights Reserved