[جادوی کتابخانه] [تهیونگ، پسری که توی زندگیش هر احساساتی که از اطرافیانش دریافت کرده چیزی جز ناراحتی و تنفر نبوده، دقیقاً شبِ تولدش توی نسیمِ سوزناکِ دوازدهِ نیمهشب در سیاُم دسامبر و دانههای برفِ نشست کرده روی زمین، خودش رو داخل یک کتابخونهٔ بزرگ و عظیم میبینه، ولی اونجا چیکار میکرد؟] ••••••••••••••••••••••••• +من؟... چرا من؟! همونطور که لبهاش موهای ابریشمیِ پسر رو لمس میکردند زمزمه کرد: _چون تو دلیلی هستی که من اینجام، کسی که باهاش بهترین ساعات زندگیم رو میگذرونم و احساس آزادی دارم، من برای تو اینجا هستم، بخاطر اینکه چیزهایی که باید بدونی رو یادت بدم و از احساساتی که هم خودت و هم خودم نیازشون داریم لبریزت کنم. 📚 ≘ کاپل↜ کوکوی 📚 ≘ ژانر↜ بی اِل ٫ مقداری فانتزی ٫ کمی انگست ٫ روزمره ٫ فلاف ٫ تابستانه 📚 ≘ محدودهٔ سنی↜ PG_13 📚 ≘ نویسنده↜ 𝖭𝗂𝗋𝖺𝗆 📚 ≘ تعدادِ قسمت ها↜ 19 📚 ≘ وضعیت↜ [تکمیل شده | Completed] این فیک اسمات نداره عزیزان 🗞ᯏ ↳Bᴇɢᴀɴ Wʀɪᴛɪɴɢ: 15 Aᴘʀɪʟ 2022 - Sᴛᴀʀᴛ Uᴘʟᴏᴀᴅɪɴɢ: 22 Jᴜɴᴇ 2022 Fɪɴɪsʜᴇᴅ Wʀɪᴛɪɴɢ: 23 Aᴘʀɪʟ 2022 - Fɪɴɪsʜᴇᴅ Uᴘᴏᴀᴅɪɴɢ: 25 Jᴀɴᴜᴀʀʏ 2023All Rights Reserved