از بین پلک های نیمه باز با چشمای نمناک به من نگاه میکرد.. گونه های داغ و خیس... پوست سفید و بدون لک.. مثل یک غنچه در حال شکوفا شدن بود این گناه بود و من مشتاق آلوده شدن به گناه.. ᵗʸᵖⁱⁿᵍ.. ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: ᴍɪɴsᴜɴg خلاصه: داستان در مورد «هان» پسری با نشاط و جوان که شیفته ی «مینهو» مردی میشه که در اواخر دهه ۳۰ سالگیش زندگی میکنه مینهو هم دل به این عشق نامتعارف میسپره؟! ❌این فیک شامل نوشته هاییه که شاید شما دوست نداشته باشید پس خوندن خلاصه یادتون نره❌All Rights Reserved