═────•⊱•𖨆♡𖨆•⊰•─ ───═
•⛔ Fic: #Fine line
═────•⊱•𖨆♡𖨆•⊰•────═
بین عشق و نفرت یک مرز باریک وجود داره. پارک جیمین جئون جونگکوک رو ملاقات میکنه و اونها به محض اولین دیدار از همدیگه متنفر میشن اما جیمین اگه میخواد خونهی قشنگشو نگه داره به یک همخونهی جدید نیاز داره و جونگکوک هم به جایی برای زندگی.
زندگی با دشمنت ایدهی خوبی نیست. یا شاید هم این بهترین ایدهای باشه که هر کدوم از اونها تا به حال داشتن
زمان آپ: هر یکشنبه 6 بعد از ظهر
• 𝐶𝑜𝑢𝑝𝑙𝑒: 𝐾𝑜𝑜𝑘𝑚𝑖𝑛/𝑇𝑎𝑒𝑔𝑖
• ɢᴇɴʀᴇ: ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ, ꜱᴍᴜᴛ, ꜰʟᴜꜰꜰ, ʟɪɢʜᴛ ᴀɴɢꜱᴛ
• 𝐴𝑢𝑡ℎ𝑜𝑟: 𝑆𝑢𝑔𝑎_𝐿𝑜𝑙𝑙𝑖𝑒
• 𝑇𝑟𝑎𝑛𝑠𝑙𝑎𝑡𝑜𝑟𝑠: 𝐹𝑖𝑐𝑡𝑖𝑜𝑛𝑢𝑛𝑖𝑣𝑒𝑟𝑠𝑒 𝑡𝑒𝑎𝑚
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞=𝐤𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧/𝐧𝐚𝐦𝐣𝐢𝐧
𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞=𝐚𝐧𝐠𝐬𝐭/𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞/𝐬𝐦𝐮𝐭/𝐡𝐚𝐩𝐩𝐲𝐞𝐧𝐝
𝐍𝐚𝐦𝐞= 𝐮𝐧𝐤𝐧𝐨𝐰𝐧
𝐖𝐫𝐢𝐭𝐭𝐞𝐧 𝐛𝐲=𝐫𝐨𝐫𝐨🧁
𝐒𝐮𝐦𝐦𝐚𝐫𝐲...
"همش تقصیر من بود...من نباید مادرم و مجبور میکردم از اون خونه فرار کنیم...همش بخاطر وجود من بود...سعی کردم...سعی کردم اون خاطرات و فراموش کنم...تا مدت ها
نه راجبش حرف میزدم و نه حتی بهش فکر میکردم چون...
تحمل نداشتم، اگه به فکر کردن راجبش ادامه میدادم...مثل پدرم میشدم،من نمیخواستم کسی رو بکشم...
من میخواستم ادم خوبی باشم جونگکوک...میفهمی؟...تو
منو میفهمی دیگه؟...مگه نه؟"
سعی کرد اشک هاشو پس بزنه و نگاه مطمئنش و به چشم های جیمین بدوزه...
"به من گوش بده جیمین...فقط من"
مردک های لرزون جیمین هرجایی رو نگاه میکردن به جز چشم های عاشق و مطمئنی که بهش دوخته شده بود...اما جونگکوک محکم تر نگهش داشت تا جایی که بالاخره تسلیم شد و تو کهکشان چشم های جونگکوک غرق شد...
"منو ببین...به حرفام گوش بده...باشه؟...تو هیج تقصیری نداشتی...هیچ وقت...تو همه چیز منی...تو زندگی منی...میفهمی؟...منو میبینی؟...هیچ وقت وجود خودتو نادیده نگیر...چون تو عزیز دل کسی هستی که...حاضر هر کاری برات بکنه..."