بهش میگفتن کیشوتیک! یک مرد آرمانگرا و خیالپرداز که رهبر پایینشهریهای لندن شده بود. مردی که دست به جنایت زد تا عدالت رو با چنگ و دندون حفظ کنه. اون آرمانشهری ساخته که مردمش هنوز برای دسترسی به منابع طبیعی و انسانی به بالاشهریها نیازمندن. رهبر پایینشهریها هرگز اجازه نمیده مردمش با جامعهای تعامل داشته باشن که توش تمامیتخواهی و تحریف بیداد میکنه. کیشوتیک برای رسیدن به اهدافش دیوانهوار جنگیده. اون در واقع تصور میکنه که با حذف و پاکسازی سیاستمدارهای لندن، میتونه دنیا رو به جای بهتری تبدیل کنه.
~~~~~~~~~~~~~~~
- من از اول داستان به اینجا تعلق نداشتم. من فقط یه خلبان نیروی هوایی ساده بودم که رویاهام به آسمونها و پرواز کردن خلاصه شده بود، نه به تبدیل کردن دنیا به جایی بهتر. من از اول به چشم مردم خاص به نظر نمیومدم. ولی یه خلبان معمولی هم میتونست چنین بلندپردازیهایی رو دربارهی تغییر دادن دنیا داشته باشه اینطور نیست؟ من حتی قبلاها برای عاشق بودن خیلی شجاع نبودم. نه به اندازهی حالا. الآن انقدری شجاع هستم که عاشقت باشم بکهیون.
Fiction Name: Quixotic
Genre: Dystopian Fiction, Criminal, Angst, Drama, Romance, Smut, R
Couple: Chanbaek, Baekyeol
Status: On going~
روزهای اپدیت: پنجشنبه
By Evie Frye~
-میدونی دارم به چی فکر میکنم؟
کوتاه به نیمرخش نگاه کردم، صورتش اخم داشت اما نگاهش همچنان خونسرد بود وقتی گفت:
- به تو و اون پیرمرد چشم بادومی.
سپس با مکثی که زیادی طولانی نشده بود، حرفش را پیش گرفت:
- چقدر دوست داشتم الان اینجا بود؛ دیدن اون حالت از صورتش وقتی که ازت حرف میکشم واقعاً دیدنیه!
و بعدش با غیظ گفت:
- دقیقاً مثل سگی میشه که تولهشو زیر مشت و لگد گرفتن.