" من مسافری بی نام و نشون بودم و تو...
تو قرار بود چی بوده باشی؟ "
" دونستنش چیزی رو عوض میکنه؟"
" نه! اما.. شاید اگه میفهمیدم، میتونستم بیشتر کنارت بمونم زیبا "
" الهه ی خواب تو "
" چـ...چی؟ "
کاپل: تهکوک
ژانر: تخیلی
|| فول شده ||
وقتی تهیونگ دل باخت، نمیدونست لبخند اون پسر میتونه سرآغاز سقوطش باشه...
بین عشق و نفرت، خط باریکیه. خطی که شاید فقط یه بوسه بتونه محوش کنه... یا برای همیشه پاکش کنه.
تهیونگ لبخند زد، اما اینبار تلخ بود.
- اون روز بوسیدمت، مثل نفس کشیدن بعد مدت ها
اما امروز؟ امروز حتی نمیذارم نگام کنی. حالا نوبت توئه بسوزی، جئون جونگکوک...
جونگکوک نزدیک شد. نگاهش پر از خشم، پر از عشق. پر از چیزی که خودش هم نمیفهمید.
و بعد... لبهاشو محکم روی لبهای تهیونگ کوبید. با حرص میبوسید. با درد. با اشتیاق.
انگار میدونست این شاید آخرین بوسه باشه. آخرین فرصت برای گفتن تمام نگفتهها... بدون کلمه، فقط با لبهاش.
ژانر: انگست/درام/عاشقانه/اسمات/معمایی
ویکوک_کوکوی_ورس