وقتی لیسا اولین روز کاریش رو توی استارباکس شروع کرد پیش خودش قسم خورد که هیچوقت شمارهش رو روی لیوان قهوهی کسی نمینویسه. اما خب درست دو هفته بعد از قولی که به خودش داد یه دختر برنزه و چشم گربهای از در وارد شد و باعث شد تمام معادلاتش به هم بخوره...