خلاصه کتاب : دختری که تمام عمرشو درد کشیده بود. امیدی برای زندگی نداشت و فقط برای خانوادش زندگی میکرد. برای اونها میخندید و شاد بود از خودش متنفر بود. از روزی که به دنیا اومده بود. از روزی که مادر و پدرش به خاطر اون مردن درد هاش براش درست مثل تنبیه بود. باید درد میکشید تا تاوان کشته شدن پدر و مادرشو بده. برشی از کتاب: اشکام صورتمو خیس کرده بود و قلبم به شدت درد میکرد و تیر میکشید اما بازم ادامه دادم -چرا...نمی ...خوای قبول کنی ا..از وقتی به دنیا اومدم فقط دارم عذابتونننن میدم از خودم متنفرم از اینکه ضعیفم از اینکه مریضیم از اینکه چیزی به جز دردسر براتون نیستم از اینکه یه قاتلم متنفرممممم. کا..شکی فقط بمی...رم..میخوام بمیرممم.. با کشیده ای که تو گوشم خورد ساکت شدم و با بهت به برادری نگاه کردم که برای اولین بار توی این ۱۹ سال دست روم بلند کرده بود. همیشه این بوسه هاش بود که گونمو نوازش میکرد، دستهاش بود که محکم به اغوشم میکشید اشک تو چشمام جمع شد و سعی کرد جلوی بغض جدیدی که هر لحظه بزرگ و بزرگ تر میشد رو بگیرم . درد توی تمام وجودم میپیچید. پشیمونی، غم و هاله اشک توی چشماش و لرزش دستاشو به وضوح میدیم.. کاپل اصلی: جیمین / ات کاپل فرعی : نامجین- تهکوک- سپ ژانر: پزشکی-درام-عاشقانه-انگست-برشی از زندگی- bg- اسماتAll Rights Reserved