الان هری داره تمام مشکلات لویی رو لمس میکنه
انگار که یک نقاش ماهر لویی رو نشونده و همه زخمایی که لویی روی پشتش داره رو برای هری نقاشی کرده و منتظره تا تک تک لایه های پوستش رو بشکافه و به روحش برسه
به کثیف ترین مقدس،یعنی عشق...قسم میخورم که دوستش دارم.
اندازه ی تمام قطرات اشکی که مسبب رها شدنش بود،دوستش دارم.
اندازه ی تمام ترک های روی قلبم دوستش دارم.
اندازه ی تمام التماس هایی که برای دوست داشته شدن به خرج دادم؛ دوستش دارم.
نه مرد...منو سرزنش نکن،این دست من نیست.
تا به خودم اومدم دیدم که تنها کسی که دوس تم داره هیچکسه...
پس منم عاشق هیچکسم شدم.